گر به جنت خطاب قهر کنند
انبیا را چه جای معذرت است.
سعدی.
- معذرت خواستن ؛ عذر خواستن. پوزش خواستن. پوزش طلبیدن.- معذرت خواه ؛ آنکه پوزش می خواهد و عذرخواهی از دیگری می کند. ( ناظم الاطباء ).
- معذرت خواهی ؛ عذرخواهی و پوزش. ( ناظم الاطباء ).
- معذرت طلبیدن ؛ معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معذرت کردن ؛ معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن : وی هریکی را گرم پرسیدی و معذرت کردی تا از وی برگذشتندی. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 33 ).
معذرة. [ م َ ذِ رَ / م َ ذُ رَ ] ( ع مص ) بهانه نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عذر خواستن. پوزش خواستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرة الی ربکم و لعلهم یتقون. ( قرآن 164/7 ). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. ( قرآن 57/30 ). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوءالدار. ( قرآن 52/40 ). || معذور داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. ( از اقرب الموارد ). || ختنه کردن کودک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
معذرة. [ م َ ذِ رَ / م َ ذَ رَ / م َ ذُ رَ ] ( ع اِ ) عذرخواهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حجت. دلیل. ج ، معاذر. ( ازاقرب الموارد ). و رجوع به ماده قبل و معذرت شود.