معدوم کردن


مترادف معدوم کردن: نیست کردن، نابود کردن، از بین بردن، محو کردن، به زوال کشانیدن، هلاک کردن

برابر پارسی: نابود کردن، کشتن، سر به نیست کردن، از

معنی انگلیسی:
destroy, purge

مترادف ها

obliterate (فعل)
پاک کردن، سربه سر کردن، محو کردن، زدودن، ستردن، معدوم کردن، ناپدید ساختن

ruinate (فعل)
خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن، معدوم کردن

پیشنهاد کاربران