معدوله

لغت نامه دهخدا

( معدولة ) معدولة. [ م َ ل َ ] ( ع ص ) معدوله. رجوع به معدوله شود.
معدوله. [ م َ ل َ / ل ِ ] ( ع ص ) عدول کرده شده. بازگردیده. ( ناظم الاطباء ). معدولة. || در نزد شعرا حرف عطل ، و عطل آن است که در وزن درنیاید چنانکه واو خور و خورد و هاء چه و که و سه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).حروفی که آن را حروف مسروقه نیز گویند، مانند واو خواجه و خوار و غیره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- واو معدوله ؛ واوی است که در کتابت آرند و نخوانند، چون واو خواندن و خواب و خوان و خود و خور و خوش. پیش از واو معدوله حرف «خ » و بعد از واو معدوله همیشه یکی از نه حرف ، الف ، دال ، راء، زاء، سین ، شین ، نون ، هاء، یاء آید. و از آن این واو را معدوله خوانند که گوینده از آن عدول کند و حرف پس از آن را به زبان آرد.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). واوی است که در این زمان عموماً نوشته می شود ولی خوانده نمی شود مانند: خود، خواب ، خواهش ، خواهر. ولی در زمان قدیم آن را تلفظمی کردند و حرفی مخصوص داشته و با کیفیت خاصی گفته می شده است و چون در هنگام تلفظ از ضمه به فتحه عدول می کردند آن را واو معدوله نامیده اند و هنوز هم در بعضی از ولایات ایران تلفظ آن باقی است. ( دستور زبان فارسی تألیف قریب و بهار و... ص 12 ).
|| ( اصطلاح منطق ) قضیه حملیه ای که موضوع یا محمول یا هر دو عدمی باشد و آن را مغیره و غیرمحصله نیز نامند و مراد از عدمی آن است که سلب جزئی از مفهوم آن باشد، اگر موضوع آن عدمی باشد آن را معدولة الموضوع نامند مانند: اللاحی جماد و اگر محمول آن عدمی باشد معدولة المحمول گویند مانند الجماد لاعالم و اگر هردو طرف عدمی باشد آن را معدولة الطرفین نامند ماننداللاحی لاعالم . ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1017 ). قضییه معدوله آن است که ادات سلب آن سوای لیس باشد یعنی مثلاً لا و ما و غیر و لم و لن باشد و اگر ادات سلب لیس باشد آن قضیه سالبه است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- قضیه معدوله ؛ عبارت از قضیه حملیه ای است که جزوی از او لفظ معدول باشد و آنچه از او هیچ لفظ معدوله نبود محصله یا بسیطه خوانند و عدول به این است که حرف سلب از معنای سلبی خود عدول کرده باشد مثال «نامتناهی معقول است » و «حوادث نامتناهی است » و «نامتناهی نامتوهم است » و اگر حرف سلب معدول جزء موضوع بود معدولة الموضوع خوانند و اگر جزء محمول بود معدولة المحمول گویند و اگر جزء هر دو باشد معدولة الطرفین گویند. ( فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفر سجادی ). معدولیه. ( اساس الاقتباس ص 100 ). و رجوع به معدولیه شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث معدول : ۱ - پیچیده شده . ۲ - بازگردیده عدول کرده . یا و او معدوله . و اوی که نوشته شود و تلفظ نگردد مثلا در : خواب خوان .
معدوله

پیشنهاد کاربران

بپرس