معجوز عنه. [ م َ زُن ْ ع َن ْه ْ ] ( ع ص مرکب ) چیزی که شخص از دست یافتن بدان ناتوان باشد : و سبب دوم آنکه مطلوب خداوند غم ، یا ازدست رفته باشد و اندریافتن آن متعذر باشد یا معجوز عنه باشد یعنی عاجز باشند از یافتن آن و خداوند هم معجوز عنه نباشد و اگرچه آن را به رنج توان یافتن. ( ذخیره خوارزمشاهی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).