معجری

لغت نامه دهخدا

معجری. [ م ِ ج َ ] ( حامص ) معجر بودن. خاصیت معجر داشتن. همچون معجر بودن که سر برهنه را پوشاند :
عیسی خرد را کند تابش ماه دایگی
مریم عور را کند برگ درخت معجری.
خاقانی.
و رجوع به معجر شود.

فرهنگ فارسی

معجر بودن خاصیت معجر داشتن

پیشنهاد کاربران

بپرس