معج
لغت نامه دهخدا
معج. [ م ُ ع ِج ج ] ( ع ص ) یوم معج ؛ روز گردناک. ( منتهی الارب ). روز با گرد و خاک. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معج. [ م َ ع ِ ] ( ع ق ) به معنی معی یعنی با من به لغت قضاعة و گویند خرج معج ؛ بیرون آمد با من. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید