معتنی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده:و در استخلاص بواسط. ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
اعتنا کننده
اهتمام کننده
مشغول به کاری بوده
سرگرم کاری بوده
اشتغال داشتن
هرچه تحصیلی کنی ای معتنی
می در آید دزد از آن سو کایمنی
✏ �مولانا�
اهتمام کننده
مشغول به کاری بوده
سرگرم کاری بوده
اشتغال داشتن
هرچه تحصیلی کنی ای معتنی
می در آید دزد از آن سو کایمنی
✏ �مولانا�