معتنابه
/mo~tanAbeh/
مترادف معتنابه: بسیار، زیاد، شایان، قابل اعتنا، قابل توجه، گزاف، هنگفت
متضاد معتنابه: کم، معدود
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] بسیار.
پیشنهاد کاربران
معتنابه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آمسایه āmsāya ( سغدی با پسوند لیاقت سنسکریت یه )
آمسایه āmsāya ( سغدی با پسوند لیاقت سنسکریت یه )
احیانا این کلمه خلاصه شده ی معتدنا به نیست؟
کلمه ( معتد به ) معتد نا به
دوستان اهل فن راهنمایی بفرمایند
کلمه ( معتد به ) معتد نا به
دوستان اهل فن راهنمایی بفرمایند
قابل اعتنا و تنبیه و تنبه دیگران
شایان توجه
حداقل مقداری از هر چیز که برای انجام کار خاصی مورد نیاز باشد و بیشتر از آن، تا آنجا زیادتر که اطمینان حاصل شود که هرگز و تحت هیچ شرایطی، انجام دهنده ی آن کار خاص دچار تردید و نگرانی از بابت کمبودآن چیز ( هر چه که باشد ) نخواهد شد
مُعْتَنابِه
جالب توجه
درخور اعتنا