معتصب.[ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) صابر و خشنود به چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شکیبا و صابر و خشنود و راضی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اعتصاب شود. || کلاه بر سر نهنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عمامه بر سر نهاده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || قوم عصبه عصبه شونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). و رجوع به عصبه و اعتصاب شود.
فرهنگ فارسی
صابر و خشنود به چیزی صابر و خشنود و راضی یا کلاه بر سر نهنده .