معبد
/ma~bad/
مترادف معبد: آتشکده، خانقاه، دیر، دیمه، صومعه، عبادتخانه، عبادتگاه، کلیسا، کنیسه، هیکل
برابر پارسی: پرستشگاه، زیگورات، نیایشگاه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
معبد. [ م ِ ب َ] ( ع اِ ) بیل و کلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مِسحاة. ج ، مَعابِد. ( اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ).
معبد. [ م ُ ع َب ْ ب َ ] ( ع ص ) نرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوار. ( منتهی الارب ). خوار و ذلیل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معنی بعد شود. || گرامی داشته شده از لغات اضداد است. ( منتهی الارب ). گرامی داشته شده. ( ناظم الاطباء ). مکرم و معظم چنانکه گویی او را عبادت می کنند، از لغات اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || عبادت کرده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). || میخ زده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).میخ. ( از اقرب الموارد ). || تیزشهوت از گشن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شهری که اثر و عَلَم و آب ندارد. || شتر قطران مالیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتر رام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || طریق معبد، راه کوفته و پا سپر کرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معبد. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) به بندگی گرفته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اِعباد شود.
معبد.[ م ُ ع َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) عبادت کننده. ( ناظم الاطباء ).
معبد. [م َ ب َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوخمیصه معبدبن عباد شود.
معبد. [ م ِ ب َ ] ( اِخ ) ابن خالد جهنی مکنی به ابوزرعه ( متوفی به سال 72 هَ. ق. ) صحابی و از کسانی است که در اسلام قدیمند. وی از حاملان لوا در روز فتح مکه بود. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053 ).
معبد. [ م َ ب َ ] ( اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی ( متوفی به سال 35 هَ. ق. ). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت. وی در افریقا شهید شد. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053 ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.
معبد. [ م َ ب َ] ( اِخ ) ابن عصم بن النعمان التغلبی. وی اول کسی است که گفت : «هذه بتلک و البادی اظلم » و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. ( از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177 ). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه، معابد جمع
( اسم ) ۱ - گرامی داشته مکرم . ۲ - راه کوفته و هموار .
ابن عصم بن النعمان التغلبی . وی اول کسی است که گفت : [ هذه بتلک و البادی اظلم ] و این سخن مثل سایر گردید .
فرهنگ معین
(مُ عَ بَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - گرامی داشته ، مکرم . ۲ - راه کوفته و هموار.
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
معبد (دامغان). معبد یک روستا در ایران است که در دهستان قهاب رستاق واقع شده است. [ ۱] معبد ۲۲ نفر جمعیت دارد.
wiki: معبد (دامغان)
معبد (فیلم ۲۰۱۱). معبد ( به مراتی: Deool ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۱ و به کارگردانی اومش وینیاک کولکارنی است. در این فیلم بازیگرانی همچون نانا پاتیکار، دیلیپ پراباواکار، گیرش کولکارنی، سونالی کولکارنی، شاروانی پیلای ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: معبد (فیلم ۲۰۱۱)
جدول کلمات
مترادف ها
هیکل، معبد، پرستشگاه، شقیقه، گیجگاه
جای مقدس، زیارتگاه، معبد
معبد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آفرین خانه
بدان خانه شد شاه یزدان پرست
فرود آمد از جایگاه نشست
ببست آن در آفرین خانه را
نماند اندرو خویش و بیگانه را
بپوشید جامهٔ پرستش پلاس
خرد را چنان کرد باید سپاس
بدان خانه شد شاه یزدان پرست
فرود آمد از جایگاه نشست
ببست آن در آفرین خانه را
نماند اندرو خویش و بیگانه را
بپوشید جامهٔ پرستش پلاس
خرد را چنان کرد باید سپاس
موبد : معبد به روند جا افتاده است.
اگرچه معمولا کلمه معبد و زیارتگاه یکسان در نظر گرفته می شود ولی اصولا معبد مکانی است که پرستش شونده یا . . . در محل حضور ندارد بلکه تجلی او در آن مکان اس. زیارتگاه محلی است که پرستش شونده در محل حضور دارد.
بندگیگاه
واژه معبد
معادل ابجد 116
تعداد حروف 4
تلفظ ma'bad
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: معابد]
مختصات ( مُ عَ بَّ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی ma'bad
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 116
تعداد حروف 4
تلفظ ma'bad
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: معابد]
مختصات ( مُ عَ بَّ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی ma'bad
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
خانه ٔ ترسایان
نیازشگاه . [ زِ ] ( اِ مرکب ) معبد. ( یادداشت مؤلف ) : کنشت ، نیازشگاه یهودیان باشد. ( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( یادداشت مؤلف ) .
طاعتگاه . [ ع َ ] ( اِ مرکب ) طاعتگه . معبد. پرستشگاه . جایگاه عبادت . مقام پرستش :
یکی دیر سنگین برافراشتند
بجمهور طاعت گهش ساختند.
نظامی .
الهی در طاعتم باز کن
بطاعت گهم محرم راز کن .
... [مشاهده متن کامل]
عبداﷲ هاتفی .
|| جایگاه قربانی . محل مخصوص قربانی . منسک . قربانی جای . ( منتهی الارب ) .
یکی دیر سنگین برافراشتند
بجمهور طاعت گهش ساختند.
نظامی .
الهی در طاعتم باز کن
بطاعت گهم محرم راز کن .
... [مشاهده متن کامل]
عبداﷲ هاتفی .
|| جایگاه قربانی . محل مخصوص قربانی . منسک . قربانی جای . ( منتهی الارب ) .
نیایشگه. [ ی ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) نیایشگاه. نیایشخانه. عبادتگاه. معبد :
برهمن چنین گفت کاین جایگاه
نیایشگه ماست در سال و ماه.
اسدی.
برهمن چنین گفت کاین جایگاه
نیایشگه ماست در سال و ماه.
اسدی.