معاک

لغت نامه دهخدا

معاک. [ م َ ] ( ع اِ ) روش. راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مذهب. ( اقرب الموارد ). || جای پناه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پناهگاه. ( از اقرب الموارد ). || احتمال. ( اقرب الموارد ).

معاک. [ م َ ] ( ع مص ) عوک. ورزیدن معاش خود را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ورزیدن معاش. ( آنندراج ). || پناه بردن به کسی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || امیدوار ساختن بر مال خود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به سر و پشت برداشتن چیزی را و برگردن خود گرفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به عَوک شود.

فرهنگ فارسی

عوک ورزیدن معاش خود را یا پناه بردن به کسی .

پیشنهاد کاربران

بپرس