معاودت

/mo~Avedat/

مترادف معاودت: برگشت، عودت، بازگشت، رجعت، عود، مراجعت، بازگشتن، مراجعت کردن

متضاد معاودت: عزیمت

برابر پارسی: بازگشتن، برگشتن

معنی انگلیسی:
return, return(ing)

لغت نامه دهخدا

معاودت. [ م ُ وَ / وِ دَ ] ( از ع ، اِمص ) بازگشتن. ( غیاث ). عود و رجعت و بازگشت. ( ناظم الاطباء ). مراجعت. بازآمدن. بازگشتن. رجوع. رجعت. بازگشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و حجت برگرفتند که اگراو را معاودتی باشد خون او مباح بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ). و باز اعمال خیر و ساختن توشه آخرت از علت گناه از آن گونه شفا می دهد که معاودت صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ). چون امیر ناصرالدین از معاودت او خبر یافت به دلی قوی و امیدی فسیح رایات اسلام به استقبال او روان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 40 ). چون ایلک خان از این حال آگاه شد لشکر جمع آورد و عزم معاودت مصمم کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 219 ). از استعداد و عزیمت معاودت حرب اعلامی کرده بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 329 ). به وقت معاودت سلطان از غزوه قنوج دست تطاول به اذناب حاشیت او یازیده مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 424 ).
- معاودت افتادن ؛ بازگشتن. مراجعت کردن : و چون از آن وجهت که میعاد معاد ظاهر آن جاست معاودت افتاد بدین خطه... همه روز خطبه آخرین می سراید. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 134 ). و رجوع به معاودة شود.
- معاودت ساختن ؛ رجعت کردن. ( ناظم الاطباء ). بازگشتن.
- معاودت کردن ؛ بازگشتن. مراجعت کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و آن درد سر او برفت و به معالجه محتاج نیفتاد و معاودت نکرد. ( چهارمقاله ص 125 ).

معاودة. [ م ُ وَ دَ ] ( ع مص ) دیگرباره با کاری بازگشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). عِواد. بازگشتن به اول کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بازگشتن به کار اوّل. ( از اقرب الموارد ). بازگشتن به اول چیزی. ( ناظم الاطباء ). || باز گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): عاودته الحمی معاودة و عواداً،دوباره برگشت تب او. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معاودت شود. || مرة بعد اخری خواستن چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دوباره سؤال کردن از کسی مسأله را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چیزی را عادت خود قراردادن. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ).

فرهنگ فارسی

بازگشتن، برگشتن
۱ - ( مصدر ) بازگشتن عود کردن . ۲- ( اسم ) بازگشت عود .

فرهنگ معین

(مُ وَ دَ ) [ ع . معاودة ] (مص ل . ) رجعت ، بازگشت .

فرهنگ عمید

بازگشتن، برگشتن.

پیشنهاد کاربران

بازگشت کردن
برگشت کردن
پس دادن
. . . از آنجا سوار گردیده معاودت به منزل نمودند.
سفر نامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی به روسیه _حیرت نامه

بپرس