معانقت
لغت نامه دهخدا
معانقة. [ م ُ ن َ ق َ ] ( ع مص ) عِناق. دست به گردن یکدیگر کردن. ( المصادر زوزنی ). دست به گردن همدیگر افگندن به محبت و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).دست به گردن کسی کردن و با او هم آغوش شدن و به خود چسباندن و آن خاص محبت است. ( از اقرب الموارد ). || به رفتار عنق رفتن شتر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید