معامله کردن


مترادف معامله کردن: دادوستد کردن، خریدوفروش کردن، سوداگری کردن، رفتار کردن

برابر پارسی: بازار کردن

معنی انگلیسی:
traffic, trade, treat

واژه نامه بختیاریکا

جابجا کِردِن

مترادف ها

deal (فعل)
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن

trade (فعل)
مبادله کردن، معامله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن

truck (فعل)
معامله کردن

transact (فعل)
معامله کردن، داد و ستد کردن

فارسی به عربی

شاب , شاحنة , صفقة

پیشنهاد کاربران

بپرس