در سخاوت چنانکه خواهی ده
لیکن اندرمعاملت بسته.
سنائی.
و رجوع به معامله شود.- بدمعاملت ؛ بد معامله. رجوع به همین ترکیب ذیل معامله شود.
- || آنکه در داد و ستد بصیرت نداشته باشد. بی تجربه و ناآزموده در معاملت. آنکه در خرید و فروخت خبره نباشد :
دنیا به دین خریدنت از بی بصارتی است
ای بدمعاملت به همه ، هیچ می خری.
سعدی.
|| رفتار سلوک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اصطلاح تصوف ) احکام و عبادات شرعی : بوعلی فارمدی می گوید رضی اﷲ عنه ، نبوت عین عزت و رفعت است مهتری و کهتری دروی نبود پس ولایت همچنین بود خاصه رابعه که در معاملت و معرفت مثل نداشت... ( تذکرةالاولیاء ). از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان. ( گلستان ). و رجوع به معامله ( اصطلاح تصوف ) شود. || نیاز. نقدی یا جنسی که به پیر و مرشد دهند مریدان و پیروان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : درمی چند از خانه تمغاچی آورد که معاملت حضرت خواجه است من آن را قبول نکردم که ایشان چیز این چنین طایفه را قبول نمی کنند. ( انیس الطالبین ص 138 ). خواجه فرمودند من معاملت به نسبت دنیاوی نمی طلبم به مقدار آشنایی و درآمدن در این راه می طلبم. ( انیس الطالبین ص 160 ). شیخ شادی از غدیوت آمده بود و ازقصوری که بر او گذاشته بود عذر می خواست خواجه فرمودند معاملت می باید. گفت : فراخ شاخی معاملت آرم خواجه فرمودند این در وجه معاملت قبول نیست چهل و هشت دینار عدلی داری... از جهت معاملت آن مبلغ را می باید آورد. ( انیس الطالبین ص 98 ). فرمودند معاملت می باید تا ترا قبول کنیم من گفتم که چیزی ندارم... ( انیس الطالبین ص 129 ). و رجوع به معامله شود.معاملة. [ م ُ م َ ل َ ] ( ع مص ) تکلیف دادن کسی را به کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تصرف کردن در بیع و مانند آن. || بها کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معامله شود. || در سخن اهل عراق ، مساقاة است درلغت حجازیان. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).