معالجه
/mo~Aleje/
مترادف معالجه: تداوی، درمان، شفا، معالجت، علاج، مداوا، درمان کردن، مداوا کردن، علاج کردن
برابر پارسی: درمان، چاره گری، بهبود
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- معالجه شدن ؛ درمان شدن. علاج شدن. مداوا شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معالجه کردن ؛ درمان کردن. دارو کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| چاره کار. ( ناظم الاطباء ). چاره کردن. در کاری کوشیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : تا آن وقت آن آفت را معالجه کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100 ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) درمان کردن مداوا کردن علاج کردن . ۲ - ( اسم ) علاج مداوا جمع : معالجات . یا معالج. قبلی . مبارزه با بیماری قبل از عارض شدن آن پیشگیری .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی
مداوا، تداوی، درمان، مبحث تداوی، معالجه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تعریف معالجه
تداوی، درمان، شفا، معالجت، علاج، مداوا، درمان کردن، مداوا کردن، علاج کردن
معالجه به معنای درمان کردن یا علآج کردن است