معاقله

لغت نامه دهخدا

( معاقلة ) معاقلة. [م ُ ق َ ل َ ] ( ع مص ) به خرد با کسی نبرد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). به خرد نبرد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): عاقله معاقلة فعقله ؛ نبرد کرد او را در خرد پس اعقل و با خردتر از او بود. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مساوات کردن ، و منه الحدیث : المراءة تعاقل الرجل الی ثلث دیتها؛ ای تساویه یعنی زخم موضحه مرد و موضحه زن در کم از ثلث برابر است پس هرگاه دیت جنایت زن به ثلث رسد یا زاید شود دیت آن نصف دیت مرد گردد... ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مساوات کردن ، الحدیث : المراءة تعاقل الرجل الی ثلث دیتها؛ ای تساویه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

به خرد با کسی نبرد کردن به خرد نبرد کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس