معاقبه

لغت نامه دهخدا

معاقبه. [ م ُ ق َ ب َ / ق ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) عقاب. عقوبت کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معاقبت و معاقبة شود.

فرهنگ فارسی

عقاب دادن، سزادادن برای گناه وکاربد، آزاروشکنجه کردن ، پس ازدیگری آمدن
۱ - ( مصدر ) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن . ۲ - ( مصدر ) از پی کسی در آمدن پشت سرکسی سوار شدن . ۳ - بنوبت سوار شدن . ۴ - آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفتهاند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند ... بدانک معاقبت است میان یائ و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یائ بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید ...
عقاب عقوبت کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس