معاف کردن
مترادف معاف کردن: بخشودن، عفو کردن، معاف داشتن، برکنارداشتن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
عفو کردن و بخشیدن معاف فرمودن
فرهنگ معین
مترادف ها
خرد شدن، بخشیدن، امرزیدن، معاف کردن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
باطل کردن، چپانیدن، معاف کردن، اجازه عبور دادن، مجانا فرستادن، مهر زدن
تبرئه کردن، معذرت خواستن، معاف کردن، معذور داشتن
باطل کردن، بخشیدن، توزیع کردن، معاف کردن، باطل شدن
مرخص کردن، خارج کردن، عزل کردن، معزول کردن، منفصل کردن، روانه کردن، معاف کردن
معاف کردن
ازاد کردن، معاف کردن، از بندگی رهاندن، حق رای دادن، حقوق مدنی اعطا کردن به
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
قلم . . . برگرفتن : معاف داشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص196 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص196 ) .
معذور داشتن
معاف کردن : بخشودن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .