معاف داشتن

لغت نامه دهخدا

معاف داشتن. [ م ُ ت َ ] ( مص مرکب ) عفو کردن. بخشودن. بخشیدن. معاف کردن : شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت. ( کلیله و دمنه ).
همه وقت عارفان را نظر است دیگران را
نظری معاف دارند و دوم روا نباشد.
سعدی.
گر بکشد و گر معاف دارد
در قبضه او چو من زبون نیست.
سعدی.
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را.
سعدی.
در جواب این غزل گستاخ اگر پیش آمده ست
قاسم انوار خواهد داشت صائب را معاف.
صائب.
ز عناب اگر داشت خود را معاف
نگردد چومی خون ز گلنار صاف.
ملاطغرا ( از آنندراج ذیل معافة ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بخشودن عفو کردن : شیر گفت از این مدافعت چه فایده که البته ترا معاف نخواهم داشت . ۲- رها شدن .

پیشنهاد کاربران

قلم . . . برگرفتن : معاف داشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص196 ) .

بپرس