معاضد
مترادف معاضد: پشتیبان، پناه، حامی، کمک، معاون، معین، یار، یاور
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
معاضد. [ م ُ ض ِ ] ( ع ص ) یاری نماینده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یاری کننده و دستگیر و معاون و مددگار و هم بازو. ( ناظم الاطباء ). دستیار. یار. معین. ناصر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : سروران ایشان به خلیفه نوشتندکه ما بندگان آل سلجوق... هواخواه دولت عباسی ، مطواع و معاضد اسلام... هستیم. ( سلجوقنامه ظهیری ص 17 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) یاری کننده کمک کننده : سلجوقیان ... سروران ایشان بخلیفه نوشتند که مابندگان آل سلجوق ... هواخواه دولت عباسی مطواع و معاضد اسلام ... هستیم .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 همتای پارسی: بازویار 🇮🇷
[ ریشه: ع ض د ] [ ریشه پارسی: بازو یار/دار ]
عاضد: بازوینده
معاضد: بازویار
معاضدت: بازویاری
اعضاد: بازوان
اعتضاد: بازوداری
معتضد: بازودار
[ ریشه: ع ض د ] [ ریشه پارسی: بازو یار/دار ]
عاضد: بازوینده
معاضد: بازویار
معاضدت: بازویاری
اعضاد: بازوان
اعتضاد: بازوداری
معتضد: بازودار