لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
انس پذیر، قابل معاشرت، متجانس شدنی، معاشرتی، انطباق پذیر
معاشرتی، اجتماعی، جمعیت دوست، دسته جمعی، تفریحی، انسی، وابسته بجامعه، وابسته به اجتماع، گروه دوست
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مردم آمیز، آمیزگار آمیزشکار، خوش آمیز
انگلیسی: sociable یا social
انگلیسی: sociable یا social
مُعاشِرَتی: انجمن - دوست، مردم - دوست، مردمی، مردمگرا، مردم - آمیز، مردم - زی، مردم - بنیاد، گروەدوست، اهلِ رفت - و - آمد، رفت - و - آمدخواه، رفت - و - آمدگرا، اهلِ همنشینی، اهلِ همزیستی
رفت وآمدگر، رفت وآمدخواه، اهل رفت وآمد، اهل هم نشینی، اهل هم زیستی