چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر تو اهلی ومعاشر مده این چار ز دست.
خاقانی.
با وزرا و کتاب ایشان مجالس و معاشر و به مآثر و مفاخر... متحلی شده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 280 ).سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان.
سعدی.
ساقی قدحی قلندری واردرده به معاشران هشیار.
سعدی.
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است اگر معاشر مایی ، بنوش نیش غمی.
حافظ.
معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید.
حافظ.
مرید طاعت بیگانگان مشو حافظولی معاشررندان آشنا می باش.
حافظ.
معاشر. [ م َ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَعْشَر. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). گروههای دوستان و به معنی مطلق گروه نیز آمده و این جمعمعشر است. ( آنندراج ) ( غیاث ). و رجوع به معشر شود.