معاش کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زندگی کردن : دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.حافظ.روزی ما را به ما نوشته قضابه پاکی نظر خویش می کنیم معاش.میرزا جلال اسیر ( از آنندراج ).