معارض
/mo~Arez/
مترادف معارض: حریف، دشمن، رقیب، عدو، مخالف، مدعی، معاند، هماورد
متضاد معارض: محب، موافق، دوستدار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
معارض. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) مخالف و خصم و حریف و مدعی و مقابل. ( ناظم الاطباء ) : تقریرمی کرد که تاش به دیلم التجا کرده است و به معارضان دولت پناهیده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 89 ).چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود که ملک و سریر و دیهیم پدر با چندان معاندو معارض از اقربا و برادران چگونه به دست آورد. ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ). و رجوع به معارضه شود.
- بلامعارض ؛ بی مدعی. بدون مخالف. بدون حریف. بدون رقیب.
- معارض شدن ؛ مقابل شدن و روبرو شدن ومتعرض شدن و مانع گشتن. ( ناظم الاطباء ).
|| شتر ماده که بچه را بوی کند و شیر ندهد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم و صفت ) مخالف حریف مدعی . ۲ - شکنند. کلام کسی . ۳ - دشمن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. طرف مقابل.
مترادف ها
طرف، مخالف، حریف، خصم، عدو، ضد، منازع، طرف مقابل، معارض
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به زبان سنگسری
دِشمون deshemon
موخالِف mokhalef
بِد خواه bade khah
دِشمون deshemon
موخالِف mokhalef
بِد خواه bade khah
کسی که اعتراض دارد و معترض است
شاکی ، مخالف ، دشمن
معترض