امروز بامداد که برخاستم ز خواب
با طالع خجسته و با خاطر صواب
دیدم زمین چو صحن بهشت است جانفزا
آراسته به زیور و افروخته به تاب.
و نیز:
صبحدم کاینه چرخ زدودند ز رنگ
زهره بنمود رخ از ثور چو ماه از خرچنگ
اندرآمد ز در حجره من مست و خراب
دلبر غنچه دهانی شکری تنگ به تنگ.
( از مجمعالفصحاء ج 1، ص 505 ).