مظفر حسین میرزا
لغت نامه دهخدا
دل مرغ چمن از غنچه تصویر نگشاید
طلسم غنچه از بازیچه تزویر نگشاید
به آن نازک میان سست پیمان بسته ام عهدی
که تا خونم نریزد از میان شمشیر نگشاید
حریف بدگمانی نیستم هر چند میدانم
که جز آیینه کس چشمی برویش سیر نگشاید.
ایضاً:
از شوق تیر غمزه ابروکمان خویش
پرواز کرده مرغ دلم ز آشیان خویش.
و رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 56 و تذکره نصرآبادی ص 10 و 11 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید