مطیع کردن


مترادف مطیع کردن: فرمان بردار کردن، منقاد کردن

معنی انگلیسی:
bend, subject

واژه نامه بختیاریکا

پِل ور تُهم کِردِن

مترادف ها

reduce (فعل)
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن

subject (فعل)
تحت کنترل دراوردن، در معرض گذاشتن، مطیع کردن، در معرض بودن یا قراردادن

subjugate (فعل)
منکوب کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، تحت انقیاد در اوردن

harness (فعل)
تهیه کردن، تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن

subdue (فعل)
رام کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن

فارسی به عربی

اخضع , خفض , لجام

پیشنهاد کاربران

حلقه در گوش کسی کشیدن ؛ کنایه از محکوم و مطیع گردانیدن وی را. ( آنندراج ) .
- به زیر رکاب کشیدن یا گرفتن کسی را ؛ مطیع و منقاد ساختن. وی را بکار واداشتن. به تبعیت واداشتن :
می کشد عقل را به زیر رکاب
چون رکاب گران کشند احرار.
خاقانی.
به پی اسب جبرئیل برو
تا نگیردت دیو زیر رکاب.
( ؟ )

بپرس