مطوی

لغت نامه دهخدا

مطوی. [ م َطْ وا ] ( ع اِ ) واحد مطاوی. ( منتهی الارب ). نورد. ج ، مطاوی. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نورد و چین و تا و پیچ و شکن. ج ، مطاوی. ( ناظم الاطباء ). شکن. نورد. چین. طی. تالا. ج ، مطاوی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به مطاوی شود. || چیزی که با رشته پیچیده شده باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ).

مطوی. [ م َ وی ی ] ( ع ص ) درهم پیچیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). درهم پیچیده شده. پیچدار. پیچ در پیچ و درهم. و پیچیده شده و نوردیده شده و درنوشته شده. ( ناظم الاطباء ). در نوشته. در نوردیده. در پیچیده. لوله کرده. برهم نهاده. پیچیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کتاب بقای تو مطوی مباد
اگرطی کنند این و آن را کتاب.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
ور زمین و آبرا علوی کند
راه گردون را بپا مطوی کند.
مولوی.
استن من عصمت و حفظ تو است
جمله مطوی یمین آن دو دست.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 235 ).
|| ( در اصطلاح عروض ) جزوی که حرف چهارم آن که ساکن است افتاده باشد مطوی گویند، چون مفتعلن که از مستفعلن خیزد، یعنی در نوردیده.برای آنکه حرفی از میان آن کم کرده اند. ( از المعجم ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) درهم پیچیده پیچیده شده در نوردیده ( طومار و جز آن ) ۲- پوشیده . ۳ - ( اسم ) پیچیدگی شیئی ( روده ریسمان مار و جز آنها ) حلقه .
واحد مطاوی نورد

فرهنگ معین

(مَ یّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) در هم پیچیده ، درنوردیده . ۲ - پوشیده . ۳ - (اِ. ) پیچیدگی ، حلقه .

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در عروض، ویژگی پایه ای که در آن مستفعلن به مفتعلن تبدیل شود.
۲. [قدیمی] پیچیده شده، در هم پیچیده، پیچ در پیچ، پیچ دار، درنوردیده.

پیشنهاد کاربران

بپرس