مطوی. [ م َ وی ی ] ( ع ص ) درهم پیچیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). درهم پیچیده شده. پیچدار. پیچ در پیچ و درهم. و پیچیده شده و نوردیده شده و درنوشته شده. ( ناظم الاطباء ). در نوشته. در نوردیده. در پیچیده. لوله کرده. برهم نهاده. پیچیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کتاب بقای تو مطوی مباد
اگرطی کنند این و آن را کتاب.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
ور زمین و آبرا علوی کندراه گردون را بپا مطوی کند.
مولوی.
استن من عصمت و حفظ تو است جمله مطوی یمین آن دو دست.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 235 ).
|| ( در اصطلاح عروض ) جزوی که حرف چهارم آن که ساکن است افتاده باشد مطوی گویند، چون مفتعلن که از مستفعلن خیزد، یعنی در نوردیده.برای آنکه حرفی از میان آن کم کرده اند. ( از المعجم ).