مطور

لغت نامه دهخدا

مطور. [ م ُ ] ( ع مص ) شتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بشتافتن و تیز رفتن. || در روی زمین شدن. ( زوزنی ). شدن در زمین و رفتن. || پر کردن مشک را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || نیکی رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( ازآنندراج ).

فرهنگ فارسی

شتافتن بشتافتن و تیز رفتن

پیشنهاد کاربران

مُطُور جمع مکسر مَطَر، تلفظ درفارسی مَطُور به معنای بارانها، جمع مَطَر، مَطَر یعنی باران. . .
مانندقُصُور جمع قصر به معنای قصرها. و حُبُوب جمع حَبّ به معنی دانه ها، کُنُوز جمع کنز به معنای گنجها. . . . مَطور نام عشیره وطایفه ای درجنوب ایران که ازجدجامع وبزرگشان شیخ مَطَر منشعب شده وپس ازاو فرزندارشدش شیخ راشدوفرزندانش ازقرنهاپیش تازمان خاندان شیخ صقرالجوهرمطوری ریاست عشیره مطور را بعهده داشته اند ودرقرن اخیرخاندان فاضلی ریاست عشیره را بعهده دارند. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس