یک بنده مطواع به از سیصد فرزند
کاین مرگ پدر خواهد و آن عمر خداوند.
رودکی ( یادداشت ایضاً ).
مکره بگه بخل تو باشی و نه مطواع مطواع گه جود تو باشی و نه مکره.
منوچهری.
تا جهان باشد جبار نگهبان توباشدبخت مطواع تو و چرخ به فرمان تو باشد.
منوچهری ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
خواهم که ز من بنده مطواع سلامی پوینده و یابنده چویک درّ معمر.
ناصرخسرو.
صد بنده مطواع فرو بست به درگاه از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش.
ناصرخسرو.
هیکلت بس شگرف گاه طلاع کودکان را چرا شوی مطواع.
سنائی.
هر چند عدد مرد ایشان زیادت از هفتاد هزار بود مطواع او شدند. ( جهانگشای جوینی ). در سرّا و ضرّا امیر جیوش را مطواع نه به توقع جامگی و اقطاع. ( جهانگشای جوینی ).