مطمح

/matmah/

مترادف مطمح: مقصود، منظور، موردنظر، دیدگاه، فراچشم، نظرگاه

معنی انگلیسی:
place looked at, object of desire

لغت نامه دهخدا

مطمح. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) جای بلند داشتن نظر. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جای برافراختن نگاه. ( ناظم الاطباء ). نظرگاه بلند :... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 311 ). || نظرگاه. محل نظاره. محل توجه : جاه او به سبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت و مطمح رجال و مطمع آمال شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 399 ). از سرای عمارت تا حظیره مسجد راهی ترتیب دادند که از مطمح ابصار و موقف انظار پوشیده بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423 ).
- مطمح نظر ؛ هر چیز که به دقت در وی بنگرند. ( ناظم الاطباء ). مورد نظر و توجه. آن که نظر را به سوی خود کشد : مرآن پادشاهزاده را که مطمح نظر او بود خبر کردند. ( گلستان ). یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح نظرش جای خطرناک و مظنه هلاک. ( گلستان ).
|| جای نشانه تیراندازان. || منظر و جای تماشا و جای نمایش و نمایشگاه. || هر چیز دیدنی. ( ناظم الاطباء ). مجازاً به معنی جای طمع. ( غیاث ) ( آنندراج ). || جای افتادن. ( غیاث ) ( آنندراج ).

مطمح. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) آن که بلند میکند نگاه را. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جای نظرانداختن، جائی یاچیزی که زیرنظرقرارداده شود، نظرگاه
( اسم ) ۱ - جای نظر افکندن نظر گاه محل نظر . ۲ - نظرگاه بلند منظور دور و خطیر : ... و بمدت و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید . جمع : مطامح .
جای بلند داشتن نظر جای برافراختن نگاه .

فرهنگ معین

(مَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) منظر، جای تماشا.

فرهنگ عمید

۱. جای نظر انداختن، نظرگاه.
۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.

پیشنهاد کاربران

مدنظر
مورد توجه بودن
مَطمَحِ نظر؛ جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود، معمولاً توسط نقادان و حقوقدانان و سیاستمداران و. . .
بخصوص توسط نمایندگان مجلس در خلالِ قانون گذاری

بپرس