مطمئنا
/motma~ennan/
برابر پارسی: بی گمان | ( مطمئُنا ) بیگمان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
مغرور، مطمئنا
مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا
پیشنهاد کاربران
" ایوَر:ēwar" در زبانِ پارسیِ میانه - نو برابر با واژگانِ بیگانه " مسلما، قطعا، حتما، مطمئنا، به طور قطع/حتم" بوده است.
همچنین این واژه برابر با واژگانِ بیگانه" for sure، for certain, certainly" می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
( همچنین است: "ēwarīhā" که در آن "īhā - " پسوندِ قیدساز بوده است و اینکه در واژه یِ "تنها" نیز این پسوند را داریم. )
پَسگشت:
روبرگ 207 از نبیگ "زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر ) - بخش پارسیِ میانه

همچنین این واژه برابر با واژگانِ بیگانه" for sure، for certain, certainly" می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
( همچنین است: "ēwarīhā" که در آن "īhā - " پسوندِ قیدساز بوده است و اینکه در واژه یِ "تنها" نیز این پسوند را داریم. )
پَسگشت:
روبرگ 207 از نبیگ "زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر ) - بخش پارسیِ میانه

بی ریب. [ رَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی ریب ) بی شک. بی شبهه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ریب شود.
بی مگر. [ م َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) ( از: بی مگر ) بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین :
گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان
گفتا مقام نفس حیاتست بی مگر.
ناصرخسرو.
رجوع به مگر شود.
گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان
گفتا مقام نفس حیاتست بی مگر.
ناصرخسرو.
رجوع به مگر شود.
در پهلوی: ایوار
بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین :
نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت
کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین.
امیرمعزی.
و رجوع به ترکیب به یقین شود.
نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت
کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین.
امیرمعزی.
و رجوع به ترکیب به یقین شود.
حتمأ. . . . بی شک. . . . یقینأ. . . .
مطمئنا surely
به طور قطع