مطلی

لغت نامه دهخدا

مطلی. [ م ُ طَل ْ لا ] ( ع ص ) دائم المرض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسیری که امید رهائیش نباشد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بچه پای بسته. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بعد شود. || درمی اندوده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مطلا شود. درهم مطلی. درم اندوده. ( مهذب الاسماء ).

مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) بچه گوسپند پای بسته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی سوم ماده قبل شود.

مطلی. [ م ُ طَل ْ لی ] ( ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده. || سرودگوینده. ( ناظم الاطباء ).

مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) مَطلیَّة. قطران مالیده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - روغن مالی شده . ۲ - مذهب .
مطلیه قطران دهنده

فرهنگ معین

(مُ طَ ل لا ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - روغن مالی شده . ۲ - مذهب .

پیشنهاد کاربران

به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) .
- || ساخته از زر :
صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ]
ز دینار پنجه ز بهر نثار
به مریم فرستاد و چندی گهر
یکی نغز طاووس کرده به زر.
زرین نگار. [ زَرْ ری ن ِ ] ( ص مرکب ) آراسته به زر :
ز بس نوبتی های زرین نگار
نمی برد ره بر در شهریار.
نظامی.
مطلی=اب طلا شده

بپرس