مطلی
لغت نامه دهخدا
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) بچه گوسپند پای بسته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی سوم ماده قبل شود.
مطلی. [ م ُ طَل ْ لی ] ( ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده. || سرودگوینده. ( ناظم الاطباء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) مَطلیَّة. قطران مالیده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
مطلیه قطران دهنده
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) .
- || ساخته از زر :
صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ]
ز دینار پنجه ز بهر نثار
به مریم فرستاد و چندی گهر
یکی نغز طاووس کرده به زر.
- || ساخته از زر :
صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ]
ز دینار پنجه ز بهر نثار
به مریم فرستاد و چندی گهر
یکی نغز طاووس کرده به زر.
زرین نگار. [ زَرْ ری ن ِ ] ( ص مرکب ) آراسته به زر :
ز بس نوبتی های زرین نگار
نمی برد ره بر در شهریار.
نظامی.
ز بس نوبتی های زرین نگار
نمی برد ره بر در شهریار.
نظامی.
مطلی=اب طلا شده