مطرح کردن
مترادف مطرح کردن: طرح کردن، به بحث گذاشتن
برابر پارسی: در میان گذاشتن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن
سر و کله زدن، مطرح کردن، مناظره کردن، مباحثه کردن
مطرح کردن، دادخواهی کردن
بحی کردن، گفتگو کردن، مطرح کردن، با دقت به کردن
مطرح کردن، در فهرست نوشتن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن
پروردن، پرورش دادن، مطرح کردن، فرهیختن، رشد دادن
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن
مطرح کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به میان آوردن
معنی مطحرررشود یعنی گلباران شود. خوشحال شود. طحارت بخشیده شود
در میان نهادن: مطرح کردن
( ( از پوست به درآمد و مقصود حال او در میان نهاد و گفت: ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱۹ ) .
( ( از پوست به درآمد و مقصود حال او در میان نهاد و گفت: ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱۹ ) .
پیشنهادِ واژه :
در بسیاری از جاها، " مطرح کردن" برابرِ " پیش آوردن، پیش آوری کردن" است.
واژه یِ " طرح، مطرح" نیز برابرِ " پیش آورِش، پیش آوری" است.
نمونه:
طرحِ چنین پرسشهایی . . . . = پیش آوریِ ( = پیش آورِشِ ) چنین پرسشهایی . . . .
... [مشاهده متن کامل]
من چنین پرسشی را مطرح کردم = من چنین پرسشی را پیش آوردم ( یا پیش آوری کردم ) .
در بسیاری از جاها، " مطرح کردن" برابرِ " پیش آوردن، پیش آوری کردن" است.
واژه یِ " طرح، مطرح" نیز برابرِ " پیش آورِش، پیش آوری" است.
نمونه:
طرحِ چنین پرسشهایی . . . . = پیش آوریِ ( = پیش آورِشِ ) چنین پرسشهایی . . . .
... [مشاهده متن کامل]
من چنین پرسشی را مطرح کردم = من چنین پرسشی را پیش آوردم ( یا پیش آوری کردم ) .
مطرح ساختن
در میان نهادن
در میان آوردن ؛ مطرح کردن . با هم ظاهر و آشکار کردن . ( آنندراج ) . رجوع به میان شود.
در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن. مطرح ساختن :
با او چه در میانه نهی از نیاز بحث
از حرف زلف و کاکل او کن دراز بحث.
درویش واله هروی ( از آنندراج ) .
با او چه در میانه نهی از نیاز بحث
از حرف زلف و کاکل او کن دراز بحث.
درویش واله هروی ( از آنندراج ) .
مطرح کردن
raise
discuss
bring forward
express
utter
در میان گذاشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)