آن مطبخی باغ نهد چشم بر بره
همچون بره که چشم به مرعی برافکند.
خاقانی.
هر چه اندیشه در گمان آوردمطبخی رفت و در میان آورد.
نظامی.
بفرمای تا مطبخی در نهفت نهد جفته و آن را کند خاک جفت.
نظامی.
کاین فلک نی ز شاه آزاد است دانم از پشت مطبخی زاده ست.
میرخسرو ( از آنندراج )
مطبخی را دی طلب کردم که بغرایی پزدتا شود زان آش کار ما و مهمان ساخته.
کاتبی ترشیزی ( یادداشت ایضاً ).
- مطبخی فلک ؛ کنایه از آفتاب عالمتاب. ( مجموعه مترادفات ص 13 ).- دده مطبخی ؛ کنیز مطبخی. رجوع به ترکیب بعد شود.
- || کنایه از چرکین. شوخگن. ( از امثال و حکم دهخدا ).
- کنیز مطبخی ؛ زن سیاهی که در مطبخ خدمت کند. دده مطبخی :
دستت چو نمی رسد به بی بی
دریاب کنیز مطبخی را.
( از امثال و حکم ).