من اینهمه ز طریق مطایبت گفتم
مگر نگویی کاین ژاژ باشد و هذیان.
فرخی.
گفت مرا به کیفیت آن بر واقف نگردانی تا همچنین تقرب کنم و بر مطایبتی که رفت استغفار گویم. ( گلستان ). و رجوع به ماده بعد شود.مطایبة. [ م ُ ی َ ب َ ] ( ع مص ) خوش منشی کردن با هم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با کسی خوش طبعی کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). با کسی خوش منشی کردن.( دهار ). با کسی خوش طبعی و مزاح کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). شوخی کردن و بازی کردن با کسی. ( از اقرب الموارد ). طیبت. مفاکهة. شوخی. مزاح. خوش طبعی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده قبل و بعد شود.