مطاوی. [ م َ ] ( ع اِ ) نوردهای مار، و چنین است مطاوی امعاء و شحم و بطن و جامه ، مطوی واحد آن است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پیچیدگیهاو شکنها و نوردها. ج ِ مطوی. ( غیاث ) ( آنندراج ): «ما بقیت فی مطاوی امعائها ثمیلة و فی مطاوی درعه اسد»؛ ای فی ضمن امعائها و فی ضمن درعه. و قول حریری «و بغیتی فی مطاوی : ما ترفدون زهیده »؛ ای فی ضمن ما ترفدون. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مطوی [ م َ وا ] شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع مطوی : ۱ - پیچیدهگیها حلقه ها ( چنانکه درمار ریسمان روده ) . ۲ - پیچیدهها مقابل منشورات : ناشرمطاوی بوی مشک و عرص. دولت ... نتواند شد . ۳ - شکنها نوردها .