مطابقت
/motAbeqat/
مترادف مطابقت: برابری، سازگاری، تطابق، مطابقه، موافقت، وفق
برابر پارسی: همپوشی، هم خوانی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مطابقت کردن ؛ موافقت کردن ، متحد شدن : نباید که فرزندانم را از این بد آید که سلطان گوید من با علی تکین مطابقت کردم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 355 ). در مخاصمت او با یکدیگر مطابقت کردند. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 316 ).
- مطابقت نمودن ؛ مطابقت کردن. موافق و متحد شدن : این مثل بدان آوردم که مکر اصحاب اغراض ، خاصة که مطابقت نمایند بی اثر نباشد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 109 ).
مطابقة. [ م ُ ب َ ق َ ] ( ع مص ) یکی را بر دیگری پوشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): طابق بین قمیصین ؛ پوشید یکی از آن دو پیراهن را بروی دیگری. ( ناظم الاطباء ). || موافقت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). با کسی موافقت کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). طابق فلان فلانا؛ موافقت کرد فلان بهمان را. ( ناظم الاطباء ). || چفسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طابق بین الشیئین مطابقة و طباقاً؛ چسبانید آن دو را بهم. ( ناظم الاطباء ). || رفتن با بند بر پای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). با بند رفتن. ( تاج المصادربیهقی ). طابق المقید؛ رفت آن بنددار با بند پای. ( ناظم الاطباء ). || سم پای بر جای سم دست نهادن اسب در رفتن و دویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): طابق الفرس ؛ گذاشت آن اسب پای ها را در جای دستها هنگام راه رفتن. ( ناظم الاطباء ). || عادت کردن برکاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): طابق فلان ؛ عادت کرد فلان برکاری. ( ناظم الاطباء ). || موافقت و برابر کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): طابق بین الشیئین مطابقة و طباقاً؛ برابر کرد آن دو چیز را... ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح بدیعی ) جمع کردن کلمات متضاد در کلام ومتضاد لاحق است به آن کماقال عز و جل : و تعز من تشاءو تذل من تشاء . ( آنندراج ). مقابله اشیاء متضاد را مطابقه خوانند از آن روی که ضدان مثلان اند در ضدیت و مثال آن مسعودسعد گوید:
ای سرد و گرم دهر کشیده بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برابر بودن.
۳. سازگار بودن.
مترادف ها
تطبیق، مقایسه، تشبیه، مقابله، سنجش، برابری، مطابقت، همسنجی
توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری
متابعت، انطباق، مطابقت، پیروی، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید
همانندی، مطابقت، تشابه، همسانی، مشابهت، مانند بودن، همگونگی
ارتباط، مکاتبه، مطابقت، مکاتبات، تناظر، مراسلات، تشابه
موافقت، هم اهنگی، فهرست، مطابقت، کشف اللغات، تطبیق نامه، هم شیبی، راهنمای مطالب و موضوعات کتاب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ما در گزاره ی {به چه دردی می خورد؟} ، {خوردَن} را برابرِ {مطابقت/همخوانی} داریم.
چنانچه ما می گوییم {این دو به هَم می خورند}.
بهتر است که از پیشوند {هَم} در کنار {خوردن} بکار ببریم تا مینه ( =معنا ) ی آن بونده ( =کامل ) تر شود.
... [مشاهده متن کامل]
از این روی {هَمخوردن/همخوردگی:مطابقت/تطابق} و {هَمخور:مطابق/تابع} است.
از نگاه من {هَمخور} می تواند برابرِ {مکمل/متمم} نیز باشد، ولی در آن دو دل بودم. پس از این روی، خشنود می شوم نگاهِ خود را در این باره در پاسخ به همین پیام بفرمایید.
بِدرود!
چنانچه ما می گوییم {این دو به هَم می خورند}.
بهتر است که از پیشوند {هَم} در کنار {خوردن} بکار ببریم تا مینه ( =معنا ) ی آن بونده ( =کامل ) تر شود.
... [مشاهده متن کامل]
از این روی {هَمخوردن/همخوردگی:مطابقت/تطابق} و {هَمخور:مطابق/تابع} است.
از نگاه من {هَمخور} می تواند برابرِ {مکمل/متمم} نیز باشد، ولی در آن دو دل بودم. پس از این روی، خشنود می شوم نگاهِ خود را در این باره در پاسخ به همین پیام بفرمایید.
بِدرود!
انگلیسی یادندارم
همخوانی، همترازی
مطابقت از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ریخت طبق درآمده در همان معنا، و واژگانی مانند مطابق، تطابق، تطبیق، مطابقت و. . برگرفته از آن است که چیم ( معنا ) هم طبق بودن یا همترازی را در خود دارند.
مطابقت از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] ساخته شده که این واژه همان تپک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی است که پس از تازی شدگی به ریخت طبق درآمده در همان معنا، و واژگانی مانند مطابق، تطابق، تطبیق، مطابقت و. . برگرفته از آن است که چیم ( معنا ) هم طبق بودن یا همترازی را در خود دارند.
همخوانی داشتن
نابرابری ها می شود و دو سه تا ساعت چند کلاس تا مشقات می کنم که همه رو جواب دادم اما در مورد اینکه چرا از آنها عکس برامون نمی دم یه سنجاق می فرستم
قبول
برابری باهم