مضیقه
/maziqe/
مترادف مضیقه: تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت، کار سخت، سخت گیری کردن
برابر پارسی: تنگنا، دشواری، سختی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جایی تنگ تنگنا جمع : مضایق . ۲ - کارسخت . ۳- ( مصدر ) سخت گیری کردن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا
تنگنا، مضیقه، اندک، نیشگون، موقعیت باریک، جآنشین
مضیقه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مضایق. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) مضائق. ج ِ مضیق. مکانهای تنگ. تنگناها. تنگی ها در مکان و امور. کارهای سخت : به تعجیل سوی ناتل. . . رفتند بر آن جمله که به ناتل که آنجا مضایق است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
) . شما به استراباد روید که در آن مضایق نتوانند آمد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 560 ) . الحق راه آن دراز و بی پایان یافتم ، سراسر مخاوف و مضایق. ( کلیله چ مینوی ص 48 ) . چه هرکه بر قوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد. ( کلیله ایضاً ص 300 ) . خلق از مضایق محنت و مفاسد ایام فترت خلاصی یافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 315 ) . چون مار در مداخل و مضایق زمین روند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 342 ) . از مضایق شدت به فراخی نعمت رسیدند. ( جهانگشای جوینی ) . و رجوع به مضائق و مضیق و مضیقه شود.
کمبود یا فشار معنایش هست
تنگنا، مثلا در تنگنای مالی قرار گرفتن.
تنگنا
خنس ، خنس و فنس ، حیص ، حیص و بیص
تنگنا دشواری
فشار
مشکل، سختی، وضعیت بد،