مضیع

لغت نامه دهخدا

مضیع. [ م ُ ض َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) ضایع و هلاک کننده. ( منتهی الارب ). ضایعکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ضایعکننده و هلاک نماینده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مضیاع شود. || مسرف و مبذر. ( ناظم الاطباء ).

مضیع. [ م ُ ] ( ع ص ) رجل مضیع؛ مرد بسیارضیعه. ( منتهی الارب ). مرد بسیارضیعه ؛ یعنی دارای آب و زمین بسیار. || کسی که ضایع میکند و تلف مینماید وآنکه بی بهره میکند و باطل میسازد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ضایع کننده تباه سازنده . ۲- تلف کنند. وقت اهمال کار .

فرهنگ معین

(مُ ضَ یَّ ) [ ع . ] (اِمف . )ضایع کرده شده .

فرهنگ عمید

ضایع کننده، تباه سازنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس