لغت نامه دهخدا
مضعف. [ م ُ ع ِ / ع َ ] ( ع ص ) رجل مضعف ؛ آنکه مستوجب ضِعْف باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مردی که مستوجب ضِعف و دوبرابر باشد. ( ناظم الاطباء ).
مضعف. [ م ُ ض َع ْ ع َ ] ( ع ص ) ناتوان. || دوتاه. || مضاعف و متزاید. ( ناظم الاطباء ).
مضعف. [ م ُ ض َع ْ ع ِ ] ( ع ص ) آن که ضعیف میشمارد و سست می پندارد. ( ناظم الاطباء ).
مضعف. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) کور ونابینا. ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مضعوف شود.
فرهنگ فارسی
کور و نابینا
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
کلمه �مضعّف� اسم فاعل از تضعیف است. کلمه �ضِعف� به معنی دو برابر شدن و گاه در برخی منابع به معنی چند برابر شدن است. عبارت �یا مضعِّف الحسنات� به معنای کسی است که ثواب و خوبی ها را چندبرابر می کند و این از صفات خدای تعالی است.