مضطرب شدن


مترادف مضطرب شدن: آشفته شدن، پریشان گشتن، مشوش شدن، بی قرار گشتن، ناآرام شدن، بی تاب گشتن، دلواپس شدن، نگران شدن

برابر پارسی: شِکِهیدن، آشفتن

پیشنهاد کاربران

خود را باختن : [عامیانه، کنایه ] دست و پای خود را گم کردن، مضطرب شدن.
هول شدن، هول گشتن
به تلواسه افتادن ؛ نگران شدن. مضطرب گردیدن.
ارتباک صید در حباله ؛ تپان و مضطرب شدن شکاری در دام.

بپرس