مضحکه
/mahake/
مترادف مضحکه: بذله، مایه خنده
برابر پارسی: ریشخند شده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مضحکه. [ م َ ح َ ک َ/ ک ِ ] ( از ع ، اِ ) لطیفه و بذله. || مقلدو بذله گو. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مَضاحِک شود.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - کسی که مورد خنده و استهزائ مردم قرارد گیرد . ۲ - گفته و مطلبی که موجب خند. شنونده گردد بذله جمع : مضاحک : چنانک بذلهای ناخوش و مضحکه ای سرد باشد که در مجلس بزرگی چنان بر کار نشیند و قایل آن از آن منفعتی یابد که بسیار بذله های خوش و مضاحک شیرین ده یک آن بخود نبیند. توضیح این کلمه در عربی مستعمل نیست .
آنچه سبب خنده و استهزائ گردد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
سلیم
مضحکه: واژه ای اربی ست برابر با خنده آور.
مضحکه: واژه ای اربی ست برابر با خنده آور.
مچل
مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .
مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره دررفته است : این یارو مچل خوبی است . یا دیشب فلانی را مچل کردیم . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .