مضایقه کردن


مترادف مضایقه کردن: خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن، سخت گیری کردن

برابر پارسی: فرو گزاری کردن، فرو گزاردن، فرو گذراری

معنی انگلیسی:
scrimp, spare, stint, skimp, begrudge

فرهنگ فارسی

از دادن چیزی یا انجام دادن کاری برای کسی خودداری کردن : وعمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه از برای او خطبه کند . خلیفه در آن قضیه مضایقه میکرد . عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد ومعایش خواص موقوف گردانید تا خلیفه مضطر و منزعج شد .

جدول کلمات

ضنت

مترادف ها

scrimp (فعل)
تقلیل دادن، مضایقه کردن، امساک کردن، خست کردن

begrudge (فعل)
غبطه خوردن، مضایقه کردن

skimp (فعل)
مضایقه کردن، کم دادن

stint (فعل)
مضایقه کردن، محدود کردن، کم دادن، از روی لئامت دادن، ب قناعت واداشتن

scant (فعل)
مضایقه کردن، تخفیف یافتن، کم دادن، بخیلانه دادن

فارسی به عربی

احتیاطی , احسد , جفلة

پیشنهاد کاربران

to be chary of sth/doing sth
He is chary of giving praise مضایقه می کند که از دیگران تعریف کند
He is chary of praise
They are chary of investing such an amount of money in the risky business
to be chary of telling the entire truth از گفتن تمام حقیقت مضایقه می کند ( دروغ می گوید )
فروگذار کردن/بودن
نه آوردن

بپرس