مضاجعت
لغت نامه دهخدا
مضاجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] ( ع مص ) با کسی خفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). هم بستر کردن زن را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): ضاجع امرأته مضاجعةً و ضجاعاً؛ هم بستر خود کردن زن خود را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
آسودن با ؛ مضاجعت با. آرامیدن با. عشرت و صحبت کردن با :
ساعتی با او ننشست و نیاسود و نخفت. . .
این چنین سنگدل و بیحق و بیحرمت جفت
شاه مسعود مبیناد و میفتاد از راه.
منوچهری.
ساعتی با او ننشست و نیاسود و نخفت. . .
این چنین سنگدل و بیحق و بیحرمت جفت
شاه مسعود مبیناد و میفتاد از راه.
منوچهری.