مصنوعی

/masnu~i/

مترادف مصنوعی: تصنعی، غیرواقعی، جعلی، دروغین، ساختگی

متضاد مصنوعی: حقیقی، واقعی

برابر پارسی: ساختگی

معنی انگلیسی:
artificial, forced, forged, factitious, fake, man-made, imitative, airy, contrived, dummy, ersatz, false, sham, synthetic, unnatural, unreal

لغت نامه دهخدا

مصنوعی. [ م َ ] ( ص نسبی ) صنعتی. عملی. محصول صنعت. آفریده دست و فکر بشر. مقابل طبیعی و خلقی. || ساختگی. ( ناظم الاطباء ): دندان مصنوعی ، یخ مصنوعی ، ابریشم مصنوعی.

فرهنگ فارسی

صنعتی عملی

دانشنامه عمومی

مصنوعی (فیلم). مصنوعی یک فیلم مستند آمریکایی سال ۲۰۱۲ است. این فیلم توسط اما لودبروک و جرد لتو تولید شده است. کارگردانی این فیلم را نیز جرد لتو بر عهده دارد.
مصنوعی در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو ۲۰۱۲ با بردن جایزهٔ بهترین مستند به انتخاب مردم نمایش جهانی یافت. [ ۱]
مصنوعی با بودجهٔ محدود توسط لتو و شریکش اما لودبروک از طریق شرکت تولید سیزیف تهیه شد. [ ۲] [ ۳]
عکس مصنوعی (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

accrete (صفت)
مصنوعی، بهم پیوسته دوقلو، یک پارچه

artificial (صفت)
مصنوعی، ساختگی، عملی، ساخته، بدلی، عاریه

false (صفت)
غلط، مصنوعی، قلابی، نا درست، ساختگی، بدل، دروغگو، کاذبانه

sophisticated (صفت)
مصنوعی، تصنعی، غیر طبیعی، در سطح بالا، خبره و ماهر، مشکل و پیچیده

dummy (صفت)
مصنوعی، ساختگی، تصنعی

feigned (صفت)
مصنوعی، جعلی، تقلبی

artful (صفت)
مصنوعی، عیار، حیله گر، استادانه، نیرنگ باز، صنعتی

forged (صفت)
مصنوعی، ساخته

made-up (صفت)
مصنوعی، ساختگی، تقلبی، بزک کرده

factitious (صفت)
مصنوعی، ساختگی، صوری، دروغی، وانمود کننده، بهانه کننده، غیر طبیعی

factitive (صفت)
مصنوعی، ساختگی، صوری، دروغی، وانمود کننده، بهانه کننده، غیر طبیعی

postiche (صفت)
مصنوعی

nonrepresentational (صفت)
مصنوعی، غیر حاکی

فارسی به عربی

باطل , دمیة , ماکر

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی نوین، نیما و گیرا به سان جایگزینی واژه:
∆ سازه: چیزی که ساخته شده. “هوش سازه دیگه کم کم داره جای انسان ها رو می گیره. ”
∆ خُدساز: خود ساز. “این دارو خُدسازه و تو آزمایشگاه درست شده. ”
...
[مشاهده متن کامل]

∆ فَرازی: فراتر از طبیعی. “مواد فَرازی تو صنعت خیلی کاربرد دارن. ”
∆ راسا: “چرم راسا اصلاً از پوست حیوون درست نشده. ”
∆ ورآفر: ور آفرین. “ابریشم ورآفر تو لباس دوزی محبوبه. ”
∆ فَنزاد: فن زاده. “این پروتز فَنزاد تا ۲۰ سال عمر میکنه. ”
∆ وَرزاد: ور زاده. “نخ ورزاد برای جراحی استفاده میشه. ”
∆ فر آورد. “این عطر فراورد بوی واقعی گل رز نداره. ”
∆ سازین: ساخته نوین. “دندون سازین طبیعی به نظر میرسه. ”
∆ فنبر: فن بر. “این گوشت فنبر از سلول های آزمایشگاهی درست شده. ”
∆ نوپیک: نو پیکر. “دریچه قلب نوپیک عمر طولانی تری داره. ”
∆ راورد: رایانه آورد. “این تصویر راورد اصلاً واقعی نیست. ”
∆ مهنا: مهندسی نا. “این شیر مهنا از پروتئین گیاهی درست شده. ”
∆ سانما: ساخته نما. “این مروارید سانما ارزون تر از طبیعیشه. ”
∆ نوزی: نو زیستی. “پلاستیک نوزی تجزیه پذیره. ”
∆ مانا: مانده نا. “رنگ مانا هیچوقت کمرنگ نمیشه. ”
∆ دیسا: دیسه ساخت. “این هوش دیسا میتونه مثل انسان حرف بزنه. ”
∆ سارنگ: ساخته رنگ. “الیاف سارنگ در برابر نور خورشید مقاوم تره. ”
∆ فرداد: فراوری داده. “هوش فرداد میتونه مشکلات پیچیده رو حل کنه. ”
∆ زیفت: زیست فت. “پلاستیک زیفت کاملاً تجزیه پذیره. ”
∆ کامند: کامل مهندسی. “این میوه کامند مزه طبیعی داره ولی مصنوعیه. ”
∆ آذرک: آزمایشگاه ذر ک. “سنگ آذرک خیلی ارزون تر از سنگ طبیعیه. ”
∆ ترنا: تراشه نا. “هوش ترنا میتونه فکر کنه. ”

از در آمده. دَرَکی مانند هوش درکی. دندان درکی.
دَرَکِی.
واژهٔ خوبی برای آن داریم که متون قدیمی فارسی به رفته است
برساخته = مصنوعی
بدلی
مصنوعی=مصنوع ی
مصنوع بر آهنگ مفعول و دارای ریشه صنع است. مفعول، چیزی است که فعل بر آن انجام شده است. پس مصنوع چیزی است که صنع=ساختن بر آن انجام شده، یا ساختگی=پس مصنوعی می شود ساختگی ی که خب، درست نیست! این ی را نادرست می آوریم.
ولی برابر مصنوعی می شود ساختگی.
این واژه ایرانی است
prosthetic
دست ساز، دستکرد
مصنوعی را می توان در فارسی به سادگی با پسوندها ساخت:
گل مصنوعی : گل سان، گل مانند
دست مصنوعی: دست مانند، دست سان، دسته
واژه های برابر که کاربر حسین پیشنهاد دادن، خیلی خوبن، بویژه لغت �سانسیک�. دست ساز هم خوبه
بَربَسته واژه ای ست موجود در فارسی به معنی مصنوعی، ساختگی و همچنین جامد.
artefact:noun an object that was made by a person
جعلی
ناهنجار - نابهنجار
دست ساخت
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سانسیک، سانسیت ( سانس = صنع؛ اوستایی + پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) «یک» ( پهلوی ) «یت» ( سنسکریت ) )
دَئیژیک، دئیژیت ( دَئیژ از اوستایی: دَئیذیش= صنع + «یک، یت» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس