مصلحت گزاری

لغت نامه دهخدا

مصلحت گزاری. [ م َ ل َ ح َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل مصلحت گزار. صلاح اندیشی. خیرخواهی. || کارگزاری. مباشرت. || ( اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی ) کارداری سفارت : روز شنبه... رخصت مراجعت به استانبول یافته حیدرافندی مستشار خود را به جای خود به مصلحت گزاری بگذاشت و کارداران دولت او را به نشان مکلل به الماس... تشریف کردند. ( ناسخ التواریخ ص 212 قسمت قاجاریه ).

فرهنگ فارسی

۱- صلاح اندیشی خیر اندیشی ۲- کارگزاری مباشرت . ۳ - ( عثمانی ترکیه ) . کارداری سفارت : روز شنبه ... رخصت مراجعت با سلامبول یافته حیدرافندی مستشار خود را بجای خود بمصلحت گزاری بگذاشت وکارداران دولت ایران او را بنشان مکلل بالماس ... تشریف کردند .

فرهنگ عمید

۱. صلاح اندیشی، خیراندیشی.
۲. کارگزاری.

پیشنهاد کاربران

بپرس