مصلحت اندیش

/maslehatandiS/

مترادف مصلحت اندیش: خیرخواه، خیراندیش، صلاح اندیش، مصلحت بین، صلاح کار

لغت نامه دهخدا

مصلحت اندیش. [ م َ ل َ ح َ اَ ] ( نف مرکب ) که اندیشه صلاح کار دارد. که به صلاح کار اندیشد. که صلاح و صواب کار خویش در نظر گیرد. مصلحت بین :
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی وز این جمله برستی.
سعدی.
ضمیر مصلحت اندیش هرچه پیش آید
به تجربت بزند بر محک دانایی.
سعدی.

فرهنگ عمید

آن که به خیر و صلاح خود یا دیگری بیندیشد.

واژه نامه بختیاریکا

پیت کار بین

پیشنهاد کاربران

چاره اندیش
سود اندیش، نیک اندیش، چاره اندیش
سودخواه، نیکخواه،
چاره سگال . [ رَ / رِ س ِ ] ( نف مرکب ) چاره سگالنده . تدبیراندیش . مصلحت اندیش . آنکه اندیشه و تدبیر اصلاح امور کند :
شاه نامش خجسته دید بفال
گفت کای خیرمند چاره سگال .
نظامی .
|| چاره اندیش . علاج اندیش . آنکه در اندیشه ٔ علاج و درمان دردی یا مرضی باشد :
...
[مشاهده متن کامل]

چو عاجز شود مرد چاره سگال
ز بیچارگی درگریزد بفال .
نظامی .
|| حیلت اندیش . آنکه در اندیشه ٔ مکر و فریب باشد :
بر دویدند هر دو چاره سگال
روبهان پیش و گرگ در دنبال .
نظامی .

بپرس