مصقع

لغت نامه دهخدا

مصقع. [ م ِ ق َ ] ( ع ص ) بلیغ فصیح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مصقل. قوی سخن. ( مهذب الاسماء ). سخت گویا. ( دهار ). || بلندآواز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سخنگوی بلندآواز. || آنکه درنماند در سخن و بسته نشودبر وی کلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مِ قَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سخنگوی بلند آواز. ۲ - فصیح بلیغ . ج . مصاقع .

فرهنگ عمید

۱. فصیح، بلیغ، سخنور.
۲. بلند آواز.

پیشنهاد کاربران

بپرس